جدول جو
جدول جو

معنی طیره گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

طیره گرفتن
(خوَشْ / خُشْ شُ دَ)
خشم گرفتن: و آنگه دو عرب بدان کنیسه حدث کردند و در محراب مالیدند و ابرهه طیره گرفت. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
طیره گرفتن
خشم گرفتن غضبناک شدن
تصویری از طیره گرفتن
تصویر طیره گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
طیره گرفتن
((~. گِ تَ))
غضبناک شدن
تصویری از طیره گرفتن
تصویر طیره گرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه گرفتن
تصویر پیه گرفتن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن، پیه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن
فرهنگ فارسی عمید
(یِ شُ دَ)
دشمنی به دل گرفتن. دشمنی دردل نهان داشتن. عداوت در دل پیدا کردن:
چنین گفت هرگز که دید این شگفت
دژم گشت وز پور کینه گرفت.
(شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 1359).
مرا به گاه و به تخت تو هیچ حاجت نیست
به دل چه کینه گرفتی ز من به بی گنهی ؟
ناصرخسرو.
، انتقام گرفتن. انتقام جویی کردن:
علو همت من کینه از دشمن نمی گیرد
به رنگ شعله خون خار بر گردن نمی گیرد.
میرزا عبدالغنی قبول (از آنندراج).
و رجوع به کین گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(غُصْ صَ / صِ شُ دَ)
در مدارس، پس از جواب دادن به سوءالات معلم یا گذراندن امتحانات از ممتحن مناسب و مطابق پاسخ های درستی که شاگرد داده است به اخذ نمره ای که معرف معلومات اوست موفق شدن. مقابل نمره دادن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تَ)
مصمم شدن. اتخاذ تصمیم کردن:
مرا چارۀ خویش باید گرفت
ره خشک را پیش باید گرفت.
فردوسی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیشه کردن. پیشه ساختن. حرفت و شغل خود قرار دادن. کار و عمل خویش ساختن:
و گر بددلی پیشه گیرد جوان
بماند منش پست و تیره روان.
فردوسی.
هر آنکس که او پیشه گیرد دروغ
ستمکاره خوانیمش و بی فروغ.
فردوسی.
راست گفتن پیشه گیرید که روی را روشن دارد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 339).
اگر شاعری را تو پیشه گرفتی
یکی نیز بگرفت خنیاگری را.
ناصرخسرو.
نیک بد گفتن من پیشه گرفت
تاببد گفتن او پیش آیم.
خاقانی.
پس ایشان آتش پرستیدن پیشه گرفتند. (مجمل التواریخ و القصص ص 104).
می آریم و نشاط اندیشه گیریم
طرب سازیم و شادی پیشه گیریم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(جَ بُ دَ)
به بیگاری گرفتن:
دیو دنیای جفاپیشه ترا سخره گرفت
چوبهایم چه دوی از پس این دیو بهیم.
ناصرخسرو.
او نداندکه ترا عشق چنین سخره گرفت
خویش را رسوا زنهار مکن گو نکنم.
مسعودسعد.
چون لاشۀ تو سخره گرفتند بر تو چرخ
منت بنزل یک تن تنها برافکند.
خاقانی.
چون اسب ترا سخره گرفتند یکی دان
خشک آخور و تر سبزه چه در بند چرایی.
خاقانی.
گفت شنیدم که شتر را به سخره میگیرند. (سعدی) ، بزور و جبر گرفتن. جبر کردن. (ناظم الاطباء).
- سخره گیر، بمعنی بیگار گیرنده:
بر هر گناه سخرۀ دیوم بخیرخیر
یا رب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا تَ)
صیغه کردن. زنی را برای مدتی معین گرفتن. متعه کردن. رجوع به صیغه و صیغه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(زِ کَ دَ)
بمعنی به گریه انداختن است. گریان ساختن. به گریه درآوردن، چنانکه روضه خوان از مستمعان
لغت نامه دهخدا
تصویری از ویر گرفتن
تصویر ویر گرفتن
میل شدید یافتن: (فلانی بسیگار ویرش گرفته) یا ویر گرفتن کسی را. میل شدید کردن وی بامری: (این پسر من ویرش گرفته است که از کار ساعت سر در بیاورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف گرفتن
تصویر طرف گرفتن
حمایت کردن، گوشه گرفتن، سر حد داری کردن، طرف بستن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
ویلان رفتن پاسخ روشن ندادن طفره زدن: در جواب طفره می رفت
فرهنگ لغت هوشیار
پیه آوردن، برآمدن پیه گرداگرد عضوی، 0 نابیناشدن: پیه گرفته است چشم جوهر مانرا و نه چو من گوهری نبود بمعدن 0 (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرو گرفتن
تصویر نیرو گرفتن
قوت یافتن، زیاد شدن افزون گردیدن: (دو گوش و دو پای من آهو گرفت تهی دستی و سال نیرو گرفت) (شا. بخ. 1729: 6)، ترقی کردن: (کار ملاحده - خذ لهم الله - نیرو گرفت و داعیان ایشان بهرشهری پراکنده شدند)
فرهنگ لغت هوشیار
بگریه وا داشتن: روضه خوان از مستمعین خیل گریه گرفت. یا گریه گرفتن کسی را. بگریه در آمدن او: از مشاهده وضع بدبختیها گریه اش گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه گرفتن
تصویر کینه گرفتن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه گرفتن
تصویر صیغه گرفتن
صیغه کردن زنی را متعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشه کردن پیشه ساختن حرفه و شغل خود قرار دادن: اگرشاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. (ناصرخسرو)، کار خود قرار دادن عمل خود ساختن ورزیدن: هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کاری را به عنوان پیشه قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویر گرفتن
تصویر ویر گرفتن
((گِ رِ تَ))
هوس شدید به چیزی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
((~. رَ تَ))
شاخه خالی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرف گرفتن
تصویر طرف گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
جانبداری کردن، گوشه گرفتن، سرحدداری کردن، سود بردن از چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
Evade
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
esquiver
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
избегать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
ausweichen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
уникати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
unikać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
evadir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
eludere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی