جدول جو
جدول جو

معنی طیره گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

طیره گرفتن
خشم گرفتن غضبناک شدن
تصویری از طیره گرفتن
تصویر طیره گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
طیره گرفتن
((~. گِ تَ))
غضبناک شدن
تصویری از طیره گرفتن
تصویر طیره گرفتن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پیشه کردن پیشه ساختن حرفه و شغل خود قرار دادن: اگرشاعری را تو پیشه گرفتی یکی نیز بگرفت خنیاگری را. (ناصرخسرو)، کار خود قرار دادن عمل خود ساختن ورزیدن: هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ ستمکاره خوانیمش و بی فروغ. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیغه گرفتن
تصویر صیغه گرفتن
صیغه کردن زنی را متعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کینه گرفتن
تصویر کینه گرفتن
انتقام کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بگریه وا داشتن: روضه خوان از مستمعین خیل گریه گرفت. یا گریه گرفتن کسی را. بگریه در آمدن او: از مشاهده وضع بدبختیها گریه اش گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرو گرفتن
تصویر نیرو گرفتن
قوت یافتن، زیاد شدن افزون گردیدن: (دو گوش و دو پای من آهو گرفت تهی دستی و سال نیرو گرفت) (شا. بخ. 1729: 6)، ترقی کردن: (کار ملاحده - خذ لهم الله - نیرو گرفت و داعیان ایشان بهرشهری پراکنده شدند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه گرفتن
تصویر پیشه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
کاری را به عنوان پیشه قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
پیه آوردن، برآمدن پیه گرداگرد عضوی، 0 نابیناشدن: پیه گرفته است چشم جوهر مانرا و نه چو من گوهری نبود بمعدن 0 (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
کوتاهی کردن، تاخیر، تعلل کردن در کاری، سر دواندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه گرفتن
تصویر پیه گرفتن
کنایه از چاق شدن، انباشته شدن چربی در عضوی از بدن، پیه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
ویلان رفتن پاسخ روشن ندادن طفره زدن: در جواب طفره می رفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف گرفتن
تصویر طرف گرفتن
حمایت کردن، گوشه گرفتن، سر حد داری کردن، طرف بستن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویر گرفتن
تصویر ویر گرفتن
میل شدید یافتن: (فلانی بسیگار ویرش گرفته) یا ویر گرفتن کسی را. میل شدید کردن وی بامری: (این پسر من ویرش گرفته است که از کار ساعت سر در بیاورد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف گرفتن
تصویر طرف گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
جانبداری کردن، گوشه گرفتن، سرحدداری کردن، سود بردن از چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
((~. رَ تَ))
شاخه خالی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویر گرفتن
تصویر ویر گرفتن
((گِ رِ تَ))
هوس شدید به چیزی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طفره رفتن
تصویر طفره رفتن
Evade
دیکشنری فارسی به انگلیسی
चकमा देना
دیکشنری فارسی به هندی